هیچ اندر هیچ



چراغها را من خاموش میکنم .زویا پیرزاد

 

به "کلاریس" عادت کرده بودم .اینکه یه زن حین روزمرگی تو ذهنش جنگ باشه رو خوب میفهمم.یا به قول نویسنده "دو ور ذهن" باهم حرف بزنن

من رمان ایرانی خون نبودم .هنوزم نیستم اما نیاز دارم به زنها و آدمهایی از جنس خودم .دورو اطرافش مثل من باشه 

وقتی کتاب ازدواج ناشیانه رو میخوندم باز با شخصیت زنش همذات پنداری میکردم،دردشو میفهمیدم اما جنس غم اون فرق میکنه .محیطش، نوع برخوردش ، خیلی متفاوته دورهمی های مشروب خوری و ماشین کادیلاکو خوندن کتابهای جک کرواک

اما کلاریس فرق میکنه .خواهرش آلیس چقدر برام آشناس .مادرش. امیل. آرتوش همه و همه

کلاریس یه زن خونه دار بود با دوتا دختر دوقلو و یه پسر همسرش آرتوش کاراکتر خودشو داره و شاید زیاد تو باغ مهربونیهای لفظی و حرف زدن و توجه به علائق کلاریس نداره تا وقتی که امیل وارد میشه برعکس آرتوش و کلاریس فکر میکنه این عشق دو نفره است 

حالا این کنار شخصیتهایی مثل آلیس که عاشق شوهره .مادر امیل المیرا سیمونیان .ویولت .نینا و. هستن

کتاب ضعیفه .شخصیتها ضیعیفن .نگارش ضعیفه .پرورش داستان ضعیفه 

اما من این حالو میفهمم 

به شدت هم میفهمم


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

گروه بارمان - مجری پله های گرد، پیچ و مارپیچ فلزی و چوبی قالب های فارسی وردپرس 25 عقیق شجر | سنگ عقیق | سنگ فیروزه کانون مطالعاتی صدرا تدریس خصوصی مکالمه زبان انگلیسی حوض نقاشی یک فنجان روزنوشت سرد یخی Doug کارسازی ایران